محل تبلیغات شما

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:‌
 درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند.
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌ درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود.
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگرمساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.

فرم داوری مسابقه وبلاگ نویسی و نحوه ی ارزیابی وبلاگ ها

مهارت های لازم برای معلمان قرن بیست و یکم

مهارت های ده گانه زندگی چیستند؟مهارت تغییر رفتار چیست؟

كه ,برادر ,شب ,یك ,ازدواج ,محصول ,دو برادر ,همه چیز ,شب كه ,نصف كنیم ,را نصف

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

bangpantitua مطلب دیجیتال هومیوپاتی و طب سنتی و طب سوزنی و ماساژ درمانی وآرماتراپی وطب های مکمل مطالب اینترنتی سازه dierabisfi Emmanuel's blog formetualan سعید مارکتینگ Edna's page